در رابطه با نظریه تکاملی داروینیسم

 

 

اول – حرکت روبه رشد در هر نوع  و توقف رشد این نوع و آغاز پیدایش نوع کاملتر (مانند باز شدن آنتن)

با اجازه نیروی تقدیرکننده (طراح و دستور دهنده به عوامل ایجاد کننده محیط لازم ومناسب) قابل درک است.

 

دوم – گویا الگوی فشرده خلقت انسان مشابه خلقت های مرحله ای قبل با سرعت رشد بیشتر به

         سوی کاملترین نمونه میباشد. این خلقت فشرده خود دلیلی دیگر بر نیروی تقدیر کننده بند اول  

         است. شاید مثال نامناسبی نباشد خلق و رشد دانه هندوانه در داخل خود هندوانه .

         مثال دیگر برخال یا فراکتال (Fractal) است.ساختاری هندسی متشکل از اجزایی که با بزرگ      

         کردن هر جزء به نسبت معین همان ساختار اولیه به دست آید. به عبارتی دیگر برخال ساختاری  

         است که هر جزء از آن با کلش همانند است.(نقل از ویکی پدیا).خلقت اولیه انسان الگوی  

         فشرده ای از خلقت کل موجودات طبیعت بوده است.

 

         گویی لبه ای برخالی از زمین و شرایط لازم محل تابش پرتو روح بخش زنده کننده انسان بوده  

         است.مانند حاشیه تخمک در هنگام برخورد یک اسپرم با آن است.

 

سوم -  مخلوقات طبیعی غیر از انسان با هم چرخه تعادلی ایجاد میکنند. برنامه عملکرد هر موجودی

            به او القاء شده است و طبق آن عمل میکند.

 

چهارم -  انسان تنها موجودی است که  میتواند چرخه طبیعی را بهم بزند و فساد ایجاد کند.

            (بسیاری از صفات خوب و اخلاقی انسان ها را حیوانات هم دارند. نمونه تلاش برای این   

            تطبیق را در کتاب "پندار خدا" نوشته ریچارد داوکینز میتوان دید.  بنظر میاید حداقل یک صفت

            خوب در  انسانها هست که در حیوانات نیست وآنهم رضایت دادن به تقسیم مساوی محصول

            بین خودشان است. احتمالا این صفت نزد اقتصاددانان بازار آزاد حماقت است.ولی حیواناتی

            را میبینیم که علیرغم شرکت جمعی در شکار طعمه در خوردن آن نیز با هم مسابقه قدرت

            میدهند. البته رضایت دادن به مساوات کار هر انسانی نیست. کار عالمان مومن است.)

 

           انسان میتواند خود را در آن چرخه تعادل (نا مناسب با خودش) قراردهد و یا چرخه نا متعادل

           مورد نظر خود را ایجاد کند. مسئولیت انسان و سردرگمی او رخ مینماید. برنامه عملکرد

           صحیح و کامل او را هم باید تقدیر کننده ارسال کند.

 

پنجم – آیا باید مسئولیت انسان را جدی گرفت؟ اگر جواب مثبت است باید هر فرد انسانی بشخصه

          در زمانی مکافات عمل خود را ببیند. جزای شخصی تنها همان عواقب اجتماعی اعمال او

          نیست (که دیگران با آن روبرو هستند و آن را تحمل میکنند) بلکه شامل آنچه باید بر سر

          شخص خود او بیاید نیز هست.

 

ششم-  پیوستگی آیات در خلقت (خلق مخلوقات) و پیوستگی آیات در قرآن از جمله نشانه های یک

          خالق هستند.

 

هفتم – از تفاوت های اصلی میان مذهب (بمعنی حقیقی و گنجانده شده در خلقت) و غیر آن همین

          جزای عملکرد افراد است. جزایی که بازتاب اعمال اوست.جزایی که تقدیر کننده وعده آنرا

           داده است.  آیا امکان توجه و تنبه مکرر در لحظات بی شمار از زندگی دنیایی جزای ابدی

           (الی ماشاءالله) را سزاوار میگرداند؟

-----------------------------------------------------------

رونوشتی از یک نامه :

 

سلام

در مورد یادداشت قبلی اینجانب ممکن است سوء تفاهم ایجاد شود. در توضیح بیشتر عرض میکنم که همانطور که در منطق ریاضی از منفیت موضوع استفاده میشود در این موضوع رابطه انسان و طبیعت نیز استفاده میشود.

در منطق ریاضی (قضیه ناتمامیت) ثابت میشود که در یک دستگاه استدلالی خاص حداقل یک گزاره وجود دارد که با سلسله براهین موجود درآن دستگاه استدلالی قابل اثبات نیست..باید دستگاه استدلالی را گسترش دهیم تا آنرا ثابت کنیم. بنابراین هر دستگاه استدلالی شامل قوانین حساب نا تمام است.استدلال پروازی است که به اوج نمی رسد. (برهان گودل و حقیقت و برهان- ترجمه آقای دکتر محمد اردشیر)

برداشت اینجانب اینستکه انسان نیز در دستگاه طبیعت همچون گزاره ای است که با قوانین طبیعت ثابت نمی شود.چون انسان میتواند محیط زیست را تخریب کند. این نشان دهنده دستگاهی برتر از طبیعت است. دستگاهی که انسان در آن ثابت میشود و در موردش قضاوت میگردد.

جنبه تخریبی انسان ما را به عالم دیگر رهنمود میسازد ولی این به معنای این نیست که انسان تماما تخریب گر است و خداوند هم تخریب گر. زمینه اصلی دستگاه آفرینش (شامل مخلوقات طبیعی) سراسر حیات و خلاقیت و سازندگی است.نیروی منفی موجود در انسان با اطاعت او از خداوند میتواند اصلاح شود.نیروی منفی خلقت (شیطان) در کنار انسان (و جهل اولیه خود انسان) او را به وسوسه تخریبی یا به اشتباهات میکشاند...

والسلام
Quranmizan.com

-----------------------------------------------------------

 

رونوشتی از یک کامنت 1399/09/28

 

از مشخصات عصر ما عجله و شتاب بسیار است...چه در حوزه فیزیک و حس جابجایی مکانی و زمانی و چه در فهم و درک منظور دیگران چه در متنون چه در گفتار و چه در شنیدار....و بلافاصله طرح نو در انداختن و مدعی شدن به درک رموز اول و آخر...این همه در آیات ذیل نهفته اند:

 

وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا ﴿۷۳﴾فرقان

 

وَإِذَا ذُكِّرُوا لَا يَذْكُرُونَ ﴿۱۳﴾الصافات

 

باید به خواندن ادامه داد....باید تمام آنچه در کتاب است بدون گزینشی خواندن تا به پایان و در انسجام کلی درنظر گرفته شود...

بنظر میرسد ریشه مشکلات بسیار در خواندن قرآن یکی گرفتن "متشابهات" و "ماتشابه منه" است...اشتباهی تاریخی که نسل دقیق امروزی باید به درک و رفع آن برسد و در برداشت های سردرگم دیروز و امروز نماند...

 

آیات "متشابهات" شبیه سازی کننده هستند...خود قرآن نه بعنوان کتابی اسطوره ای بلکه برای آسان سازی فهم و درک مفاهیم غیبی شبیه سازی میکند...صحنه های بهشت و جهنم ...عرش و ملائک...بطور شبیه سازی شده معرفی میشوند...

 

اسطوره نیستند وجود حقیقی دارند یا خواهند داشت  ولی چون برای حواس مادی ما قابل درک نیستند این چنین معادل با مادیت جهان ما معرفی میشوند تا بلکه بترسیم یا امیدوار باشیم و یا اجمالا به درک برسیم....نه اینکه وجود حقیقی نداشته و صرف خیال پردازی باشند...

 

اما در باره بکر زائی میگوید همانطور که خلقت آدم با دمیدن "روح" بر یک مجموعه مادی در یک محیط کنترل شده رخ داده است...خلقت عیسی از مریم نیز به همین نحو بوده است...

 

خیلی صریح میگوید "روح" مرسل در تمثال بشری (برای آماده سازی مریم) بر "فرج" او دمیده است...اسطوره نیست واقعا رخ داده است...بقرینه در اواخر سوره مریم به تکان دادن کافرین توسط شیاطین جن جهت تثبیت رذائل نفسانی در آنها اشاره میکند:

أ

أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿۸۳﴾مریم

 

...ارتباط دادن آیات هر سوره میتواند ما را به درک کامل از هر آیه آن سوره برساند و از "ماتشابه منه" شدن آن آیات برای ما جلوگیری کند...

 

چرا باید منکر وجود موجودات غیبی باشیم؟ مگر در درون خود ما موجودی سرگردان و حساس و خلاق و...که ندانم چیست...وجود ندارد؟

 

-----------------------------------------------------------

 

1399/09/28

 

در سور آل عمران و مریم و مومنون واقع بر شاخه دوم (درختواره قرآن – لینک های سه گانه ترتیب سور و لینک درختواره اولیه قرآنی در همین سایت ) اشاره به خلقت عیسی و مشابهت خلقت ایشان مانند خلقت آدم اولیه است...خلقتی مجزا از بطن خلقت موجودات دیگر...انعکاس جدا شدن شاخه دوم از ریشه و شاخه اول درختواره قرآنی....

 

تفاوت اشارات این شاخه با اشارات موجود در شاخه اول (شامل سوره بقره و سوره سجده) همین تفاوت ذیل در دو سوره مومنون و سوره سجده است:

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲﴾ مومنون س 23

 

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ﴿۸﴾ سجده سوره 32

 

هیچ اسطوره بودنی در کار نیست...انسان اولیه در محیط کنترل شده (در بهشت اولیه - قسمتی از همین زمین – قبلا آنچه در زمین و آسمانها لازم بوده برای ما خلق شده بوده است – سوره بقره) و از مواد اولیه لازم خلق شده است همانی که در سوره مومنون اشاره میشود...پس از رشد لازم روح الهی دمیده میشود...

 

خلقت عیسی از مریم باکره مانند این خلقت اولیه انسان است....در محیط آماده رحم مریم صدیق با دمیدن روح کار تولد شروع میشود...اشاره کلمه "قرار" را در سوره مومنون ببینیم:

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲﴾ مومنون 

 

ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ﴿۱۳﴾ مومنون

 

........

 

وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ ﴿۵۰﴾ مومنون

 

يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿۵۱﴾ مومنون

 

شاید کلمه اشتباه اندازنده کلمه "نطفه" باشد....نطفه در رحم مادر با نطفه در محیط کنترل شده الهی در بهشت اولیه...

 

آیا اشکالی دارد در هر دو مورد "نطفه" گفته شود؟ ذرات لازم در هر دو مورد ممزوج و شروع به رشد میکنند...

 

-----------------------------------------------------------

 

1399/10/1

 

دو مورد در باره "فنخفنا" وجود دارد:

 

وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ ﴿۹۱﴾ انبیاء

 

وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ﴿۱۲﴾ تحریم

 

در سوره انبیاء از ایمان و منش و شخصیت و موجودیت پیامبران گفته میشود از جمله مریم و پسرش عیسی بعنوان آیه و مبارک و راهنما منظور میگردد...لذا در این سوره میفرماید " فَنَفَخْنَا فِيهَا " دمیدن در مریم -- وجود مریم مقدس بعنوان آیه-- در معرض قرار گرفته است...با اشاره به داستان پیامبران در سوره انبیاء سازگار است....

 

اما در سوره تحریم که مسائلی از درون بیوت نبی و روابط نزدیک زناشویی البته بطور سربسته مطرح است میفرماید: " فَنَفَخْنَا فِيهِ " که اشاره به فرج و رحم دارد...

 

در سوره مریم اشاره به ارسال روح میشود نه با اشاره به دمیدن...روح مرسل بر تمام وجود مریم صدیق مستولی شده است...همانطور که در قرینه منفی شیاطین بر کافرین مستولی میشوند و آنها را تکان میدهند و تحریک میکنند تکان دادنی...

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿۸۳﴾مریم

 

اتصال آیات هر سوره تردید ناپذیر و همواره برقرارست.....شرط لازم است برای رسیدن به انسجام و کلیت قرآن...

 صفحه اول